اغذیه فروشیه روح !
شنبه, ۱۱ اسفند ۱۳۹۷، ۱۱:۳۱ ق.ظ
بفرمایید بشینید چند بیت شعر ؛ غذای روح براتون آوردم !
تا سرد نشده بخونید ...
نشسته در حیاط و ظرف چینی روی زانویش
اناری بر لبش گل کرده سنجاقی به گیسویش
.
قناریهای این اطراف را بی بال و پر کرده
صدای نازک برخورد چینی با النگویش
.
مضاعف میکند زیبایی اش را گوشوار آن سان
که در باغی درختی مهربان را آلبالویش
.
کسوف ماه رخ داده ست یا بالا بلای من
به روی چهره پاشیده است از ابریشم مویش؟
.
اگر پیچ امین الدوله بودم میتوانستم
کمی از ساقههایم را ببندم دور بازویش
.
تو را از من جدا کردند هر باری به ترفندی
.
قضاوت میکند تاریخ بین خان ده با من
که از من شعر میماند و از او باغ گردویش
.
رعیت زاده بودم دخترش را خان نداد و من
هزاران زخم در دل داشتم این زخم هم رویش
.
۹۷/۱۲/۱۱