تا کی به تمنای وصال تو یگانه
شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۸، ۰۲:۰۷ ق.ظ
انگاری روحتو زدی تو شارژر ! عالیه
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود ، از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید ، شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
.
رفتم به در صومعه ی عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت ، راکع و ساجد
در میکده ، رهبانم و در صومعه ، عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه
.
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمّار
من یار طلب کردم و او جلوه گه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
.
هر در که زدم ، صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم ، پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه
.
بلبل به چمن ، زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم ، من که روم خانه به خانه
.
عاقل ، به قوانین خرد ، راه تو پوید
دیوانه ، برون از همه ، آیین تو جوید
تا غنچه ی بشکفته ی این باغ که بوید
هر کس به زبانی ، صفت حمد تو گوید
بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه
.
.
.
شاعر : شیخ بهایی رحمت الله علیها
۹۸/۰۲/۰۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.