من پدر ِخانواده !

خدواند متعال به تنهایی برای بنده اش کافیه .

من پدر ِخانواده !

خدواند متعال به تنهایی برای بنده اش کافیه .

من پدر ِخانواده !

از خداوند متعال چیزی طلبکار نیستم .
هر آنچه هست نشان از رحمت و لطف بی کرانش دارد .

*عکس تزئینی میباشد!

منوی بلاگ

طنابی در زندگیه همه !

دوشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۸، ۱۲:۳۹ ب.ظ

تصور من از بخش مهمی از زندگی اینه :

بالای یه باتلاق ِ مسموم ایستاده ای که لجن های داخلش رو به بهترین شکل ممکن بزک کرده اند. به هوای ِ شکل زیبای اونا وارد این باتلاق میشی و هر چه از این هوس ها بیشتر میخوری و بیشتر کام میگیری بیشتر تو اون باتلاق فرو میری و کم کم متوجه میشی که هوس تمامی ندارد و بهای این هوس ها فرو رفتن در این باتلاقه . میبینی که یه نفر بالای این باتلاق با یه طناب ایستاده و طناب رو میندازه برات میگه بیا بیرون داری فرو میری ، خفه میشی ، دهنت پر از لجن میشه و نمیتونی دیگه نفس بکشی و نمیتونی دعا کنی ! ولی تو با خودت میگی هوس ها خوشمزه ای اند حالا وقت دارم . بزا آخرین لحظه طناب رو میگیرم و میام بیرون . خاصیت هوس همینه ، توش غرق میشی و هر چه هم پیش میری سیر نمیشی .

اون طناب توبه است ولی برای من ثابت شده  کسایی که هوس بازن اینقدر دنبال هوس هاشون میرن تا مرگ بهشون برسه و نتونن توبه کنن .

این طناب تو زندگیه همه ی ما هست تا مارو از این باتلاق نجات بده ولی اینی که ما طناب رو نگیریم تقصیر ناجی ِ ما نیست .

پ ن :

من خودم از همه آسیب پذیر ترم . کسی فک نکنه چون نماز میخونه ، روزه میگیره و صدقه میده پس در امانه . باید کنترل کرد ، اصلا جنگه با نفس . باید جنگید ! تموم شد رفت  ! ! !

باید هر روز به خودم بگم :

من برای هوسرانی به این دنیا نیومدم ! من برای بردگی به این دنیا نیامدم ! من برای برده ی هوس شدن به این دنیا نیامدم.


موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۸/۰۴/۱۰
علی علوی

توبه

نظرات  (۶)

۱۰ تیر ۹۸ ، ۱۴:۱۸ دچارِ فیش‌نگار
پس برا چی به دینا آمدی؟
پاسخ:
میگن برای بندگی ! بندگیه خالق نه هوس های دنیایی .
بندگی نه بردگی !

۱۰ تیر ۹۸ ، ۱۵:۳۵ دچارِ فیش‌نگار
فرق بنده و برده چیست؟
پاسخ:
باز منو وارد این فاز فلسفه نکن ! من یه آدم معمولی ام کارمم هم آزاده برداشتم از دنیا حسیه ! نه فلسفی .
حالا باید برم سرچ کنم فرق این دوتا چیه ...
فکر میکنم برده اختیاری از خود نداره و از روی زور همه چی رو قبول میکنه
بنده به خالق عشق میورزه و صاحب اختیاره ولی از روی علاقه حرفای خالق رو قبول میکنه .
مرتضا اینم بخون خشنگه ! :

اون بیت من مسلمان شده ی .... بخون!

در شب قدر دلم با غزلی هم دم شد
بین ما فاصله ها واژه به واژه کم شد

بیت هایم همه قرآنْ روی سر آوردند
چارده مرتبه... آن گاه دلم مَحرم شد

ابتدا حرف دلم را به نگاهم دادم
بوسه می خواست لبم، گنبد خضرا خم شد

خم شد آهسته از اسرار ازل با من گفت
گفت: ایوان نجف بوسه گه عالم شد

بعد هم پشت همان پنجره? رویایی
چشم من محو ضریحی که نمی دیدم شد

خواستم گریه کنم بلکه بر این زخم عمیق
گریه مرهم بشود، خون جگر مرهم شد

گریه کردم، عطش آمد به سراغم، گفتم:
به فدای لب خشکت! همه جا زمزم شد

آن قدر دور حرم سینه زدم تا دیدم
کعبه شش گوشه شد آن گاه دلم مَحرم شد

روی سجاده ی خود یاد لبت افتادم
تشنه ام بود، ولی آب برایم سم شد

زنده ماندم که سلامی به سلامی برسد
از محمد به محمد که میسّر هم شد

من مسلمان شده ی  مذهب چشمی هستم
که در آن عاطفه با عشق و جنون توأم شد

سال ها پیر شدم در قفس آغوشت
شکر کردم، در و دیوار قفس محکم شد

کاروانِ دل من بس که خراسان رفته است
تار و پود غزلم جاده ی  ابریشم شد

سال ها شعر غریبانه در ابیات خودش
خون دل خورد که با دشمن خود هم دم شد

داشتم کنج حرم جامعه را می خواندم
برگ در برگ مفاتیح پر از شبنم شد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده به او کار جهان در هم شد

بیت آخر نکند قافیه غافلگیرت
آی برخیز ز جا قافیه یا قائم شد

حمیدرضا_برقعی 
۱۰ تیر ۹۸ ، ۱۶:۱۱ دچارِ فیش‌نگار
بعد از اسباب کشی که سر حوصله داشتم کتابها را داخل قفسه می‌چیدم چشمم به کتاب «بایدها و نبایدها» اثر شهید دکتر بهشتی افتاد. امر به معروف از دیدگاه قرآن. همسر گفت آن را در دوران دبیرستان خریده، دارم مطالعه می‌کنم؛ جالبه
پاسخ:
در مورد امر به معروف کتاب امر به معروف اقای قرائتی رو‌خوندم اونم در دوران خدمت. تا امروز چیزی از دکتر بهشتی نخوندم. اگه عمری بود و قسطا گذاشتن میخونم
۱۰ تیر ۹۸ ، ۱۷:۲۴ دچارِ فیش‌نگار
منم نخوندم چیزی
پاسخ:
به فیش های ریز ریز تبدیلش کن ما هم چکیدشو بخونیم .
۱۱ تیر ۹۸ ، ۰۰:۴۱ س _ پور اسد
سلام ...
موعظهء کوتاه و بجائیست برای اهلش! که متاسفانه ما هم نیستیم ... 
خداوند شما را خادم شرع قرار دهد.
وفقکم
پاسخ:
سلام. اولا شما دقیقا اهلشی :)
بعدشم قصد نصیحت نداشتم واقعا ، برداشتم از بخش مهمی از زندگیمه.
۱۱ تیر ۹۸ ، ۱۰:۵۵ س _ پور اسد
سلام از حسن ظن شما نسبت به برادرتان؛ تشکر
برداشت و نگاه زیبایی به زندگی داری ... قدرشان را بدان ...
حظا"سعیدا"
وفقکم
پاسخ:
سعی میکنم این نگاه رو حفظ کنم .

در ضمن تلاش شما در مورد دفاع مقدس واقعا قابل تقدیره ، من میخونم و چیزای جدیدی میفهمم.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی