من پدر ِخانواده !

خدواند متعال به تنهایی برای بنده اش کافیه .

من پدر ِخانواده !

خدواند متعال به تنهایی برای بنده اش کافیه .

من پدر ِخانواده !

از خداوند متعال چیزی طلبکار نیستم .
هر آنچه هست نشان از رحمت و لطف بی کرانش دارد .

*عکس تزئینی میباشد!

منوی بلاگ

۴۲ مطلب با موضوع «از هر دری سختی» ثبت شده است

هبوط در کویر و انسان ِ  علی شریعتی ، دو کتابی که من سال 83 با دست مزد کارگری کردنم خریدم ، فک کنم 15 سالم بود. اول کتابا نوشتم من این دو کتاب را به قیمت 13 هزار تومن خریدم و مزد هر روز کارگری من 10 هزار تومان بوده .  خیلی هم برام خوندنش ثقیل بود و هی ک میخوندم فک میکردم خیلی حالیمه ... البته چون از بچگی سرگرمیم مطالعه بود و با شریعنی فاز جدیدی از تراوشات ذهنیم شروع شده بود .

تو این سالها یه نکته مهم فهمیدم که هرچی بیشتر بخونی و فکر کنی و تحقیق کنی بیشتر میفهمی هیچی حالیت نیست !!!

الان من تو مغازه دو کتاب رو پیشخون دارم و هر از گاهی بازش میکنم یکی حافظ و یکی مفاتیح الحیات آیت الله جوادیه و احساس میکنم این دوتا داره بهم کمک میکنه بهتر زندگی کنیم !

یه سوال دارم !

اونایی که زیاد کتاب میخونن و زیاد پز میدن ! چند درصد کتابایی که میخونین بهتون کمک میکنه بهتر زندگی کنین و چند درصدش کمک میکنه بیشتر قیافه ی روشنفکرا رو بگیرید ؟

درسته دنیا به بحث و کلام و نوشته نیاز داره ، دنیا به تئوری های قوی نیازه داره ولی آدم های ضعیف نمیتونن با تئوری مقاومت کنار بیان ! خوب غر میزنن ولی حتی نمیتونن شلوار خودشون رو بالا بکشن.

 برای تمام دنیا تئوری دارن و همه چی رو تو گفتمانهای حق به جانبشون حل میکنن ولی حتی نمیتونن یه بابای خوب برای بچه های خودشون باشن ، نمیتونن یه برادر خوب برای برادرشون باشن ، نمیتونن یه امانت دار خوب برای رفیقشون باشن ، یاحتی نمیتونن یه لقمه نون برای خودشون در بیارن در مورد اقتصاد کلان حرف میزنن . خدایا !!!

پ ن :

ولش کن !

من یه بچه کارگرم ولی یه روز نامه نوشتم به (...) که حاضرم تو 2 ماه شهرم رو از فساد اداری پاک کنم کسی به من جواب نداد و انتظار جواب هم نداشتم ولی من تئوری خودم رو داشتم هنوزم حاضرم تو یک سال کشور رو از فساد دولتی ها پاک کنم کسی رو هم نمیخوام 4 نفر لازم دارم که دارمشون.

من به همسرم هم گفتم مطئنم تو یه جنگ بزرگ یه کار بزرگ میکنم . خیلی بزرگ در حدی که سرنوشت ها رو تغییر بدم ...

بازم یاد آور بشم ؟ کسی منو نمیشناسه و وبلاگ کاملا بدون هویت واقعیه نویسنده میباشد ! لطفا یک فرد بی نام و نشان را قضاوت نکنید !

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۸ ، ۲۰:۱۹
علی علوی

من فقط از یه جور مردن میترسم ...

حدس بزنید !

از شکنجه شدن ؟ از تیر خوردن ؟  تو غریبی مردن ؟

نه

من فقط از مردنی میترسم که بعدش روحمو جایی غیر از پیش خدا ببرن !

اگه میتونین منو اینطوری بکشید ، اگه نه پس

لطفا

ما را از مرگی که بازگشتی به سوی اوست نترسانید .

 

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۰۱ دی ۹۸ ، ۱۹:۴۶
علی علوی

این قانونه زندگیمه :

اگه دین به من عرضه شده ، اگه من جز انسان های کیاس و زیرک هستم پس قطعا بعد ِ تولدم( مرگ) خدا منو با همون میزارن زیرکی و دینداری میسنجه و حساب و کتاب ِمنو میده دستم .

این فرق میکنه با یه نفر مثلا تو قطب شمال که از ضریب هوشیه پایینی هم برخورداره.

اگه من تو ایران متولد شدم ،شیعه به دنیا اومدم ، پدر من تو 9 سالگی پای سوختشو از حضرت عباس (ع) شفا میگیره و راه میره من مسولیتم سنگین تره ! من ندیده های دنیا رو دیدم ...

اگه قلب ِ من شفاعت رو پذیرفته و من در مورد تحقیق کردم و شرایطش رو میدونم پس من یه چیزی رو میدونم که خیلی ها نمیدونن.

اگه من میدونم وقتی گناه نمیکنم چه قدر زندگیم رو غلتکه و همه چی به موقع خودش خود به خود درست میشه پس من نمی تونم خرابکاری کنم و بگم خدایا نمیدونستم ببخشم ! قطعا فرصت توبه به کسی که آگاهانه گناه میکنه داده نمیشه .

کار بزرگترین عبادته ، بزرگترین عبادت باید بزرگترین نتایج رو هم داشته باشه از جمله سلامت روح و بی نیازی خانواده و دوستان از نیازهای مادی 

و و قتی من کار رو بزرگترین عبادت بدونم صد در صد خیلی از سرگرمی های دنیایی حرام است و حرام یعنی مضر ... یعنی چیزی که باعث بشه شما به هدف اصلیت نرسی و کارهای بیهوده ای بکنی که حتی بعد از انجامش لذت و آرامش روحی هم نداشته باشی.

از این موردا زیاده ، متن طولانی بشه کسی نمیخوندش !
 

خلاصه دین به من عرضه شده و من با تحقیق پذیرفته ام  که بنده ی خداوندم .

خداوندا پس از تولدم (مرگم)مرا با قوانینی دینی بسنج و نامه ی اعمالم را به دستانم بده  .

 

پ ن :

به من بهترین برنامه ی سعادت دنیوی و اخروی عرضه شده پس باید بهترین باشم .

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۷ آذر ۹۸ ، ۱۸:۳۲
علی علوی

ماشینم رو صبح بردم پنچرگیری . سجاد ، صاحب تعویض روغنی آشناست و مشتری قدیمی رستوران( غذای همیشگیش چلو کباب کوبیده بره است !) . اتفاقا شب قبلش دیده بودمش که با خانومش و بچه کوچکش با موتور تو خیابون بودن . همینطوری سر صحبت باز شده بود منم سوال کردم ماشین خودت چیه؟ گفتم یه ساینا داشتم فروختم خرج سرطان خون مادرم کردم و مادرم هم فوت شد و در ادامه گفت خواهر بزرگم هم با همین سرطان فوت شده .

کوتاه و خلاصه  بگم:

اگه قرار باشه عمر من با سرطان تموم بشه نمیزارم هیچ کس بفهمه و درگیر بیماری من بشه .

با هر بار شیمی درمانی یک بار بمیرم و زنده بشم ، چند روز ِ عمرم رو با بدبختی طی کنم و تمام پس انداز خانوادم رو خرج عمر ناقابل خودم کنم . مردونه دو روز عمر رو شاد زندگی میکنم و تن به درمان ناقص سرطان نمیدم که هی بمیرم و هی زنده بشم !

 

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۹۸ ، ۲۰:۰۹
علی علوی

1:» سال 92 دانشگاه تموم شده بود من میخواستم 6 ماه بعد برم سربازی .

چیزی که من بلد بودم مقدار کمی نقاشی ساختمون بود ( البته فکر میکردم اوسا کارم ولی نبودم ) .

اون روز آرزو میکردم یه موتور بتونم بخرم و باهاش برم سر کار که یه موتور دست دوم به مبلغ 750 هزار تومن از دوستم قرضی خریدم و با پول اولین کاری که انجام دادم پولشو دادم .

2:» سال 93 سرباز راهور بودم و عقدی هم بودم از نظر وضع مالی خانواده که هیچی نداشتن من بودم و همین موتور . یه بار یادمه رفتم یه ماشین باری رو جریمه کنم ، گفتم : آقا از اینجا حرکت کن برو تا ننوشتم برات . گفت بیا ! ببین اینو / یه کاغذ بود که نوشته بود سبزی و پنیر و گوجه . گفت اینو ببین دو روزه تو جیبمه زنم گفته بخر نمیتونم بخرم .

حقوق ِ من 146 هزار تومن بود ( فیش حقوقی های سربازی رو دارم) . رفتن اون طرف خیابون کارت حقوقم رو گذاشتم داخل خودپرداز دیدم 85 تومن دارم ، 20 تومن گرفتم دادم بهش گفتم برو فعلا اینایی که میخوای  بخر ...

3:» 13 ماه از سربازی ِ من تو یه شهر مرزی بود که سربازای ِ خیلی فقیری باهامون بودن و اصلا فقرشون با فقر ِ من قابل مقایسه نبود یعنی حمام میرفتن بدون شامپو چون پولشو نداشتن . تو مدتی که من اونجا بودم شامپو ، پودر لباس شویی و یه کارتن خرما میخریدم میزاشتم روی کمد تا هر کی خواست استفاده کنه .

یکی مونده به آخر:» قبل عید یکی از دوستان مذهبی و گل ِ من میخواست عقد کنه به همسرم گفتم همین زنجیر طلایی هم که مونده بیا بفروشیم بدم قرض الحسنه به این دوستمون . قبول کرد ... به مبلغ 3.5 میلیون فروختیم و دادم بهش البته خودش 3 ماهه برگردوند.

آخری :» دیشب یه پیکان خیلی داغون زد پشت ِ یه دناپلاس  دقیقا روبرو رستوران . دیدم راننده دنا مسلم ِ و آشناست . نزدیک رفتم دیدم میگه خانم 100 تومن بده برو . حالا هیچییییش نشده بود و زنده هم فقرررر از سر تا پاش داشت میریخت و یه بچه ی کوچیک هم تو ماشینش بود . مسلم رو کشیدم کنار گفتم : اصلا تو دلت میخواد صد تومنی که این میده رو خرج کنی ؟ تو ماه پیش خونه ات تموم شده که فقط 600 میلیون کم کم پولشه . ردش کن بره صد تومن من میدمت .

 

و اینکه :

تو هر دوره ای هستین ، هر روزگاری اگه میخواید مالتون زیاد و با برکت بشه فقط کمک کنید .

مالی که کمک بشه قطعا خداوند چند برابرش رو بهتون میده البته با برکتش رو !!!

کمک باید متناسب با درآمد باشه ، شده روزی که من نصف هرچی داشتم رو کمک کردم .

یعنی اگه من ماهی 15 میلیون مثلا درآمد دارم و ماهی 50 هزار تومن کمک میکنم این مسخره است.

 

پ ن :

هیییییییییییییییییییییییییچ کس منو نمیشناسه و حتی شهری که توش زندگی میکنم رو هم نمیدونه لطفا نزارید پای ریاکاری دلم میخواد بدونین که اگه سال بعد نوشتم 5 تا خونه خریدم دادم دست جوونای ِ دم ِ بخت نگید بابات پولدار بوده و بدونین همه چی از صفر شروع شده .

موارد ِ کمک ِ من خیلی بیشتر از این چیزاست . فقط به مردم بدون چشم داشت کمک کنید و ببینید خدا چیکار میکنه براتون .

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۸ ، ۱۲:۱۱
علی علوی