درگیری با اراذل ِ مست !
عصر زودتر اومدم بیرون ؛ رفتم ظروف یک بار مصرف و دستمال برای مغازه خریدم . از مغازه ی لوازم یکبار مصرف بیرون اومدم یک صدای اذون ِ خیلی قشنگ میاومد شبیه به صدای اذان انتظار ِ روح الله کاظم زاده .
گفتم حالا که وضو دارم و نزدیک به دو ساله مسجد نرفتم برم ببینم این اذون رو کی میگه یه نمازی هم بخونم . وقتی رفتم دیدم اتفاقا یه پسر جوانه که مشتری رستوران خودمون هم هست . بهش گفتم به خاطر صدای اذون تو اومدم . نماز رو خوندیم و اومدیم بیرون.
سر چاراره دیدم یه دختری رو زمین گریه میکنه و شلوغ هم هست . گفتن یه موتور دو ترکه مست از عمد زده بهشون میخواسته فرار کنه گرفتنش وقتی من رسیدم یه آدم واقعا دوبرابر من داشت دوتاشون رو میزد و بقیه هم چی بهشون میگفتن . ببینید یه نفر چیکار میکنه ! این بار چندمه تو زندگیم همچین اتفاقایی برام میفته . یه چند دقیقه گذشت یه آدم آشغال میگفت » حالا عرق خوردن که خوردن . فلان و چنان ...
جو عوض شد. یعنی کسایی که میگفتن این دختر هم عین خواهر من ، خواهر تو ساکت شدن ! سکوت جرم بزرگیه .
دیدم دارن فراریشون میدن ! خیلی مودب رفتم جلوی موتورشون گفتم بکشینمم نمیزارم این دوتا برن !
یه عوضی که قیافش هم به مواد فروشا میخورد اومد هولش دادم و داشتم خودم رو کنترل میکردم درگیر نشم با کسی یهو دوست این یارو دو متر بود اومد یقمو گرفت منم زیر گلوشو گرفتم . خلاصه چی بگم از این ملت بی ناموس !؟ بی اراده ؟ همه ساکت شده بودن منم سویچ موتور این دوتا الدنگ رو برداشتم انداختم دور ولی خودشون رو فراری دادن .
از این زورم میگرفت که دختره رو زمین بود میگفت خواهههش میکنم نزارید اینا برن ، از عمد زد بهم .
گشت انتظامی که اومد قضیه رو براش توضیح دادم و از خدا رو شکر میکنم که من رفتم با صدای اذون مسجد و بعدش اومدم نزاشتم این دختر ناامید از رو زمین بلند شه بگه 30 تا مرد بودن ولی نامرد بودن . به گشت که گفتم موتوروشون رو نگه داشتم گفت نگران نباش همین امشب میریم می گیرمشون .
پ ن :
اینو چند روز پیش نوشتم ولی نمیدونستم بزارم یا نه ، گفتم بزارم که بگم برای چندمین بار تو زندگیم بهم ثابت شده قدرت با مقاومته حتی اگر یه نفر باشی. آیه ی قرآن:
ای پیامبر! مؤمنان را به جنگ تشویق کن! هر گاه بیست نفر از شما باشند بر دویست نفر غلبه می کند و اگر صد تن باشند، بر هزار نفر از کسانی که کافر شده اند، پیروز می گردند؛ چرا که آنان گروهی اند که نمی فهمند. اکنون خداوند به شما تخفیف داد و دانست که در شما ضعف است. بنابراین هر گاه یکصد نفر مقاوم از شما باشند، بر دویست نفر چیره می شوند. و اگر هزار نفر باشند، به اذن الهی بر دو هزار تن غلبه خواهند کرد. (سوره انفال، آیات 65 و 66)
من یه بار دیگه هم تو خدمت ناجا یه همچین اتفاقی برام افتاد ولی اونبار دیگه واقعا اوضاع ِ وخیمی بود و بازم هم تنها برابر جمعیت زیادی خدا کمک کرد .
توی درگیریه اون شب بالای 20 نفر موافق من بودن ولی کسی تا دید قضیه به درگیری رسید حرفی نمیزد .
آخرش یه مرد همسن بابام تقریبا اومد پهلوم گفت : یه مرد اینجا بود تو بودی .
البته برای شنیدن این حرف من کاری نکردم ، کسی برای تعریف و تمجید خودشو وسط دعوا نمیندازه .